.::پايگاه اهل البيت عليهم السلام::. .
.

 از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار         

هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربيت شدند که هر يک 
مشعلدار فقه جعفری و دانشهای  زمان بودند ، و بدين سان پايه های دانشگاه جعفری و 
موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا 
(
ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت 
مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين 
معارف مذهبی به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن 
جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهای وسيعی برای تعليم و نشر برای امامان 
بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان 
ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد
با اين همه ، دوستداران اين مکتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين - در 
اين سالها به هر وسيله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دينی خود ، و گرفتن 
دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم 
شکستن قدرت ظاهری  خلافت به حضور امامان والاقدر مي رسيدند و از سرچشمه دانش 
و بينش آنها ، بهره مند مي شدند و اين دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند 
که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدينه و 
مانند آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه 
شده بود که حرمين ( مکه و مدينه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآيند 
و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند . بدين جهت پيک در پيک و نامه در پی  
نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدينه به سامرا 
-
که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی  
حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر 
سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد
برخی  از بزرگان مدت اين زندانی و تحت نظر بودن را - بيست سال
نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه يحيی بن 
هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد 
اسحاق بن ابراهيم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به يحيی بن 
هرثمه گفت : ای مرد ، اين امام هادی فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي دانی  
متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت 
از تو بازخواست مي کند . يحيی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او 
ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصيف ترکی . او نيز 
به يحيی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت 
هادی را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزيد و هراسی  
ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيی بن هرثمه مأمور جلب 
امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان 
درباری به خوبی آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسی که دستگاه 
ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان 
آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده 
بود ، متوکل از يحيی پرسيد : علی بن محمد چگونه در مدينه مي زيست ؟ يحيی گفت
جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگاری و بي اعتنايی به دنيا و 
مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزی نديدم ، و چون خانه اش را - چنانکه 
دستور داده بودی - بازرسی  کردم ، جز قرآن مجيد و کتابهای علمی چيزی نيافتم
متوکل از شنيدن اين خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد
با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر 
قبر منور حضرت سيدالشهداء (ع ) آب بستند و زيارت کنندگان آن مرقد مطهر را 
از زيارت مانع شدند ، و دشمنی يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اکرم 
(
ص ) تازه گردانيدند ، با اين همه در برابر شکوه و هيبت حضرت هادی (ع
هميشه بيمناک و خاشع بود
مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی  
به سزا داشت . روزی متوکل مريض شد و جراحتی پيدا کرد که اطباء از علاجش 
درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراوانی خدمت حضرت 
هادی (ع ) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل بود 
گفت : يک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودی يابد
وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او 
بگذاريد به اذن خدا بهبودی  حاصل مي شود . چنين کردند ، آن جراحت بهبودی يافت
مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع
فرستاد . اتفاقا چند روزی از اين ماجرا نگذشته بود که يکی از بدخواهان به 
متوکل خبر داد دينار فراوانی  در منزل علی بن محمد النقی ديده شده است . متوکل 
سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به 
خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا 
آسيبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادی به نماز 
شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست
آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزی جز آن کيسه ای که مادر متوکل به خانه امام 
فرستاده بود و کيسه ديگری  سر به مهر در خانه وی نيافت ، که مهر مادر خليفه بر 
آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيری است آن را با اين دو کيسه بردار و به 
نزد متوکل بر . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد
امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايی نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه 
پشمی روی حصيری که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی مي کرد و 
آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود
با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند 
و خلافت و رياست ظاهری  بر وی به سر آيد بيمناک بود . بدخواهان و سخن چينان 
نيز در اين امر نقشی  داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن 
محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسيار جمع کرده و کاغذهای زياد است که شيعيان 
او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . 
متوکل از اين خبر وحشت کرد و به سعيد حاجب که از نزديکان او بود دستور 
داد تا بي خبر وارد خانه امام شود و به تفتيش بپردازد . اين قبيل مراقبتها 
پيوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت
و نيز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از 
اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل 
سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعی ، در موضعی روی هم بريزند . ايشان چنين 
کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالي " نهادند 
آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( عليه السلام ) را نيز 
به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده کنيد سپاهيان من را . و 
از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر 
شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن 
حضرت يا يکی از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند " . 
در اين مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف 
کارگزاران حکومت عباسی  ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی  
امام و رفت و آمدهايی  که در اقامتگاه امام (ع ) مي شد ، داشتند از جمله
"
حضور جماعتی از بنی  عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد 
-
که حرم مطهر وی  در نزديکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است
اين نکته نيز مي رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل 
امام سر مي زده اند . "


اصحاب و ياران امام دهم(ع)

در ميان اصحاب امام دهم ، برمي خوريم به چهره هايی  چون " علی بن جعفر
ميناوي " که متوکل او را به زندان انداخت و مي خواست بکشد . ديگر اديب 
معروف ، ابن سکيت که متوکل او را شهيد کرد . و علت آن را چنين نوشته اند 
که دو فرزند متوکل خليفه عباسی در نزد ابن سکيت درس مي خواندند . متوکل از 
طريق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکيت از هواخواهان علی (ع ) و آل 
علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکيت 
را به حضور خود خواست و از وی پرسيد
آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علی  
(
ع ) ؟ 
ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس 
و ملاحظه جواب داد
فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ 
بهشت و دو سيد جنت ابدی الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا 
و آن دو نور چشم ديده مصطفی کجا ؟ 
آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد
متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان 
ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعی خالص و يار راستين 
امام دهم (ع ) را شهيد کرد
ديگر از ياران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظيم حسنی است . بنا بر آنچه 
محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت 
امام حسن مجتبی عليه السلام منتهی مي شود ... " از اکابر محدثين و اعاظم علماء و 
زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و 
حضرت امام هادی  (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب
نوشته
نوشته اند : " حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به 
عنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شيعيان مخفی  
شد ... " . 
"
حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنين استنباط 
مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث 
گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سياسی او بوده است . او نيز مانند 
ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سياسی صحيح و تصحيح 
اصول رهبری در اجتماع اسلامی  مي کوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعی  
برای اين کار مأموريت داشته است . زيرا که نمي شود کسی با اين قدر و منزلت 
و ديانت و تقوا ، کسی که حتی عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست 
بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند - به طوری که حديث آن معروف است - اعمال 
او ، به ويژه اعمال اجتماعی  و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال 
چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينی و 
فقه سياسی بدان رسيده باشد " .

صورت و سيرت حضرت امام هادي (ع)
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش 
اندکی برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام 
هادی (ع ) بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آن چنان شکوه و هيبتی داشت که 
وقتی بر متوکل خليفه جبار عباسی وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس 
خاطر وی و احترامش برمي خاستند
خلفايی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، 
مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنيای فريبنده با 
خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی ديرينه داشتند و کم و بيش دشمنی  
خود را ظاهر مي کردند ولی همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام 
اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و 
اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و 
احتجاج ، وسعت دانش وی را ديده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پيوسته به 
نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مي گذشت . لباس وی جبه ای  
بود خشن که بر تن مي پوشيد و زير پای خود حصيری پهن مي کرد . هر غمگينی که بر 
وی نظر مي کرد شاد مي شد . همه او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم بود ، 
با اين حال هيبتش در دلهای مردم بسيار بود .


شهادت اما هادي (ع)
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری  به وسيله زهر به شهادت 
رسيد . در سامرا در خانه ای  که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالين او 
بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن عسکری پيشوای  
حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بيست 
سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .


زن و فرزندان امام هادي (ع)
حضرت هادی (ع ) يک زن به نام سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته است .
1 -
ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسکری (ع ) يازدهمين اختر تابناک 
ولايت و امامت است ) . 
2 -
حسين
3 -
سيد محمد که يک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود 
آراسته و پرهيزگار که بسياری  گمان مي کردند مقام ولايت به وی منتقل خواهد شد .
قبر مطهرش که مزار شيعيان است در نزديکی سامرا مي باشد
4 -
جعفر
5 -
عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي " عليه " .

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نوشته شده در تاريخ 15 / 4 / 1391برچسب:امام هادي,زندگانی امام هادي, توسط حسین مقدم

تمامي حقوق مطالب براي .::پايگاه اهل البيت عليهم السلام::. . محفوظ مي باشد