.::پايگاه اهل البيت عليهم السلام::. .
.

  عنوان: عدم تصریح به نام ائمه (علیهم السلام) در قرآن

محقق: حجة الاسلام محمد عباسی سراب

 

 

مقدمه

معرفی جانشینان رسول الله(ص) در قرآن 
قرآن و بیان کلیّات
 
سنت و بیان جزئیات
 
لازمه عدم ذکر، عدم پذیرش نیست
 
تدبیر خداوند در صیانت از قرآن
 
تدبیر خداوند در صیانت از ائمه(علیهم السلام)
 
عدم تأثیر ذکر نام ائمه(ع) در هدایت یا گمراهی
 
ذکر نام و عدم جلوگیری از اختلاف
 

 

مقدمه

از ظاهر آیات و روایات استفاده می شود، که همه چیز در قرآن آمده و خداوند از ذکر مطلبی در آن فروگذار نکرده است چنانکه در قرآن می خوانیم: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ ؛ ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است.»(1) و «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ء ؛ ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم.»(2)، در نهج البلاغه نیز آمده است: «وَ فِی القُرآنِ نبأُ ما قَبلِکُم وخَبَرُ ما بَعدِکُم وحُکمُ مَا بَینِکُم ؛ در کتاب خدا اخبار پیشینیان و خبرهاى آینده و احکام مورد نیاز شما موجود است.» (3) 
از طریق اهل سنّت نیز از صحابى معروف «ابن مسعود» نقل شده: «
ِانَّ فِیه عِلمُ الاَوَّلینَ و الآخِرِین ؛ در قرآن علم اوّلین و آخرین است.»(4) 
با این حال، ما احکام جزئی مختلفى را مى‏بینیم که در قرآن نیامده مثلا، تعداد رکعات نماز، اجناس و نصاب زکات، بسیارى از مناسک حج، عدد سعى صفا و مروه و دورهاى طواف و مسائل دیگرى در زمینه حدود و دیات و آداب قضاوت و شرایط معاملات و نام ائمه و...
برخی از اهل سنّت یا وهابیان بدون توجّه به مسائلی که در قرآن نیامده با طرح این مساله که: چرا نام حضرت علی (ع) در قرآن نیامده؟ سعی دارند از این مساله، بر ردّ ادعای شیعه بر ولایت ایشان استفاده کنند. سعی ما در این مقاله ردّ این ادعاها و شرح و بیانی در اطراف این مسائل می باشد.

 

 

معرفی جانشینان رسول الله(ص) در قرآن

 

 

آنچه در بحث جانشین رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) مهم است، معرفی او برای مسلمانان است زیرا در جای خود به اثبات رسیده است که این مقام انتصابی است و این چنین فردی باید توسّط خداوند انتخاب شود؛ حال چه اشکال دارد که این معرفی در قرآن با ذکر اوصاف باشد سپس رسول خدا این فرد را با ذکر نام و نشان دادن مصداق به مردم بشناساند.
ما وقتی به قرآن مراجعه می کنیم، می بینیم خداوند به دو طریق افراد را معرفی کرده است، گاهی افراد را به نام معرفی کرده، مانند برخی از پیامبران که در سوره مریم از آنها نام می برد و می گوید: (
اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ... وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى... وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ ... وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْریسَ ... »(5).
بعضی اوقات هم فرد مورد نظر را با اوصاف معرّفی کرده، مانند داستان حضرت سلیمان (ع)، که می فرماید: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب...‏ ؛ کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت گفت...»(6]‏ (7)
در عرف مردم نیز همین دو روش در مقام معرّفی افراد جاری است و از روش دوم چه بسا بیشتر هم استفاده می کنند.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی(دام ظله) می فرمایند: « چه بسا معرفی از طریق ذکر فضائل و خصوصیات، راه بهتری برای معرفی افراد باشد زیرا اسم افراد اختصاصی نیست و احتمال سوء استفاده از آن توسط دیگران می باشد کما اینکه در مورد حضرت مهدی (عج) برخی سوء استفاده کرده و نام فرزندان خود را مهدی یا محمد می گذاشتند، «على» هم فقط نام حضرت امیرالمؤمنین(ع) نبوده، همان‏گونه که «ابوطالب» تنها کنیه پدر بزرگوارش نبوده است، بلکه نام و کنیه افراد متعدّدى در میان عرب «على» و «ابوطالب» بوده، بنابراین اگر نام «على» صریحاً در قرآن ذکر مى‏شد، شاید افرادی آن را بر «على» دیگرى تطبیق مى‏کردند»(8) یا لااقل چنین احتمالی در اینصورت می رود و حال آنکه در روش دیگر چنین احتمالی نمی رود بدین جهت بهتر همان‏ است که با ارائه ویژگى‏ها و صفات ممتاز و منحصر به فرد حضرت امیرالمؤمنین(ع)به معرّفى او پرداخته شود، تا قابل تطبیق بر هیچ کس، جز وجود مقدّس آن حضرت نباشد.
شاید بگویید: شما که معتقدید قرآن از طریق بیان خصوصیات و صفات ائمه(ع) را معرفی کرده است، این معرفی در کدام آیه و در کدام سوره است؟ می گوییم
Bottom of Formخداوند در چندین آیه به این مهم پرداخته است که در این مجال به سه تا از این آیات می پردازیم.
سوره مائده آیه 55 می فرماید: «
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آَمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ؛ ولىّ شما ، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده اند : همان کسانى که نماز برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند.» بنابر تصریح بسیاری از علمای اهل سنت ، این آیه درباره امیر المؤمنین(ع) نازل شده است. چنانکه قاضی عضد الدین ایجی(متوفای756) و برخی دیگر از علمای اهل سنت در این باره می‌گویند:« وأجمع أئمّة التفسیر أنّ المراد علی»، پیشوایان و بزرگان در تفسیر قرآن، اتفاق و اجماع دارند که مراد علی(ع) است»(9) .
فراز آخر این آیه با ضمیر جمع آمده است تا بفهماند که هرچند فعلاً یک مصداق دارد ولی در ادامه دیگر مصادیق آن که ائمه معصومین(ع) می باشند یکی پس از دیگری در طول زمان دارای این مقام خواهند بود.
همچنین در آیه 59 سوره نساء (اولوالامر) می فرماید: «
 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏... ؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر (= اوصیاى پیامبر) را» منظور از اولوالامر به تصریح روایات، ائمّه دوازده گانه شیعه می باشند.(10)
آیه 119 سوره توبه معروف به آیه صادقین هم یکی دیگر از این آیات است که از آن ولایت تمام ائمه(ع)، به تصریح روایات سنی و شیعه استفاده می شود. خداوند می فرماید: «
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید» بسیاری از علمای اهل سنت مانند علّامه گنجى در کتاب «کفایة الطّالب» و «ابن جوزوى» در «تذکرة» مى‏گویند: « قال علماء السّیر معناه کونوا مع علىّ و اهل بَیْته»(11)

قرآن و بیان کلیّات

یک نکته که در مراجعه به قرآن نباید از خاطر دور داشت این است که قرآن در طرح بسیاری از مطالب، بصورت کلی از آنها یاد کرده و از ورود به جزئیات آن صرف نظر کرده است(14) مثلا می فرماید: «اقیموا الصلاه»، و رکعات و شرایط و اعمال نماز را نگفته، یا می گوید: «آتوا الزکاه» ولی موارد وجوب زکات و... را بیان نمی کند، البته گاهی قواعد کلیّه و عمومات و اطلاقاتی ذکر کرده که بسیارى از مسائل مورد نیاز را مى‏توان با مراجعه به آنها بدست آورد، مثلا، در فقه، علما از آیاتی همچون آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود»(15) در مبحث معاملات، و آیه «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ »(16) در ابواب عبادات، و آیه «ولا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ»(17) در حقوق والدین، استفاده های زیادی می کنند. ولی بدون شک وقتی به قرآن مراجعه می کنیم می بینیم بسیاری از جزئیات در قرآن نیامده و از این قواعد کلی هم قابل برداشت نیست.
علت پرداختن قرآن به کلیات هم روشن است زیرا قرآن به عنوان پیام هدایت الهی برای همة انسان هاست،‌ و همه زیرساخت های زندگی مادی و معنوی آدمی را در بر می گیرد و به همة‌ قلمروهای زندگی مادی و معنوی، فردی، اجتماعی، اخلاقی، دنیوی و اخروی توجه کرده است. به طور طبیعی همة این مطالب را نمی توان در یک کتاب به طور تفصیلی بیان کرد. بلکه می‌بایست اصول کلی و محوری و راه گشا به عنوان متن تغییر ناپذیر آورده شود. تفصیل شاخه های فرعی آن نیز بر عهدة پیامبران و جانشینان او و عقل و درایت مردم هدایت شده واگذار می گردد.(18)
 
چنانکه در روایات آمده، دقیقا همین سؤال را ابو بصیر که یکی از شاگردان امام صادق(ع) می باشد از ایشان پرسید.(19) و ایشان در پاسخ، به این سبک خاصّ قرآن اشاره کرد و فرمود: «وقتى براى پیامبر(ص) آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد، تا آن ‏که رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد. و آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنید تا آن ‏که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را براى مردم توضیح دادند. «
أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» درباره على و حسن و حسین(علیهم السلام) نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على(ع) فرمود: « هر که من مولا و آقاى اویم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصیت مى‏کنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خداى عزوجل خواسته‏ام میانشان جدایى نیفکند تا آن‏ها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد....»(20) 
امام باقر(ع) هم در این مورد می فرمایند: خدا نماز را بر پیغمبر(ص) نازل کرد و اسمی از سه یا چهار رکعت آن نبرد تا اینکه رسول خدا آن را توضیح داد و نیز فریضه حج را نازل فرمود، ولی تعداد طواف‌های هفتگانه آن را نازل نکرده تا پیغمبر(ص) آن را تفسیر کرد; همین طور است امامت ما; خداوند آیة «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُُولی‌الأمر منکم‌« را نازل و پیامبر اولوالأمر را به ائمه اثنی‌عشر تفسیر فرمود و اگر ساکت می‌شد و بیان نکرده بود، آل‌عباس و آل‌عقیل و یا دیگران مدعی می‌شدند که مراد از اولی‌الأمر ماییم‌...(21)
 
جالب اینکه در مساله امامت و ولایت، خداوند غیر از بیان کلی مطلب(22)؛ که در آنها بر ضرورت وجود امامت تصریح شده به برخی از جزئیات هم اشاره شده است مثلاً در آیه «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ؛ پیمان من، به ستمکاران نمى‏رسد!» (23) می گوید که امام نباید سابقه ظلم داشته باشد یا در آیه دیگری مصداق آنها را با ذکر صفات، مشخص کرده است: «
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون ‏؛ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند؛ همانها که نماز را برپا مى‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏دهند»(24) که در این آیه به طور خاص حضرت علی(ع) را برای آنان که در زمان رسول الله بودند مشخص کرده و ما که در آن دوران نبودیم هم از طریق کتب حدیث و تاریخ مصداق آن را می یابیم.
با دقت در آیات گذشته و دیگر آیاتی که در مورد اهل بیت (علیهم السلام) آمده می توان گفت شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده آن حضرت این است که به معرفی ((شخصیت)) ممتاز و برجستگی‏های آنان بپردازد نه به معرفی ((شخص)) مانند: آیه «
وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً »(25) و همچنین آیه تطهیر و آیه ولایت که در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان گردیده است. 
این شیوه حکمتهای متعددی دارد اولاً معرفی شخصیت معرفی الگوهاست و در نتیجه جامعه را به سمت تعقل و ژرف اندیشی و توجه به ملاکها و فضایل و امتیازات واقعی سوق می‏دهد.(26) و معرفی شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است در حالی که معرفی شخص در مواردی موجب دافعه می‏شود. این روش بویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد بهترین روش است. و این مساله دقیقا در مورد امیرالمومنین(ع) و اهل بیت(ع) وجود داشته است. واقعیت آن است به استثنای اندکی از مومنان برجسته اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواریهای زیادی آن حضرت را مطرح می‏ساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبرو می‏شدند. زیرا بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضین اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر امام علی (ع) را دیده و از همان جا کینه وی را به دل گرفته بودند چنانکه حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکی از علل رویگردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند. در ثانی تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز براندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و ... را در امور سیاسی دخیل می‏دانستند و لذا به خاطر جوان بودن حضرت علی(ع) وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمی‏دانستند. و ثالثاً این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و توسط کسانی تبلیغ می‏شد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر می‏کردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر پس از معرفی امیرالمومنین(ع) یکی از حاضران صدا زد «خدایا! ما را گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آورده‏ام و ما پذیرفتیم و اکنون می‏خواهد داماد و پسر عمش را بر ما حاکم و مستولی سازد اگر او راست می‏گوید سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!!» اکنون این سوال پدید می‏آید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟

سنت و بیان جزئیات

با توجه به اینکه گفتیم، بسیاری از جزئیات مسائل مختلف در قرآن بیان نشده است جا دارد این سؤال مطرح شود که برای بدست آوردن جزئیات در اینگونه مسائل چه کنیم؟ مرجع کیست؟ آیا قرآن برای این بخش از مسائل فکری کرده است؟ 
قرآن کریم، مفسر قرآن و یکى از منابع اصلى دریافت احکام الهى و معارف اسلامى را «سنّت پیامبر» مى‏شمارد و مى‏گوید: «
أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نزل الیهم ؛ ما این ذکر (= قرآن‏) را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى»(27) 
سیوطی از «اوزاعى» نقل مى‏کند که در تفسیر آیه «
 نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ء(28). قال: بالسّنّة، گفت‏ منظور این است که به وسیله سنّت همه حقایقى که در قرآن وجود دارد، کشف مى‏ شود».(29)
پیامبر نیز طبق صریح «حدیث ثقلین»، اهل بیت و عترت خود را نیز به عنوان یکى از منابع مطمئن احکام و معارف اسلامى معرفى فرموده است، در این مورد امام صادق(ع) می فرمایند: «
کِتابَ اللَّهِ فِیهِ نَبَأُ ما قَبْلِکُمْ وَ خَبَرُ ما بَعْدِکُمْ وَ فَصْلُ ما بَیْنَکُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ ؛ در کتاب خدا اخبار پیشینیان و خبرهاى آینده و آنچه سبب مى‏شود که اختلاف را میان شما حل کند، وجود دارد و ما همه آنها را مى‏دانیم»(30)
در ثانی از روایات مختلف اسلامى به خوبى استفاده مى‏شود که قرآن ظاهر و باطنى دارد، ظاهر آن معانى و مفهوماتى است که در دسترس همه قرار گرفته و از آن بهره‏مند مى‏شوند، ولى باطن آن معانى و مفاهیم دیگرى است که تنها در اختیار پیامبر و پیشوایان معصوم قرار دارد.(31)
 
نکته دیگر اینکه خداوند در قرآن، اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله را اطاعت از خود می داند و بیش از 20 بار بر آن تاکید می کند(32)و می گوید پیامبر برای شما اسوه است(33) یعنی اعمال او را، رفتار او را، گفتار او را ما تایید می کنیم.
در ثانی؛ مگر ذکر تمام مسائل مربوط به هدایت انسانها، اعم از مهم و غیر مهم، در یک جلد کتاب چند صد برگی، شدنی است؟ حتما لازم است برای تفسیر متن آسمانی، شخصی آسمانی معرفی شود، و تا معرفی نشود دین کامل نمی‌شود، لذا با انزال آخرین آیه از قرآن، صحبت از «
اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم» نشد؟ ولی وقتی در کنار قرآن، مفسری آسمانی تعریف شد، اکمال دین و نا امیدی کفار مطرح شد(34).
حال ببینیم آیا پیامبر(ص) هم نسبت به انتخاب وصی اقدامی کرده است؟ پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله در همان آغاز رسالت در جریان انذار قومش که خداوند می فرماید: «
وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده.»(35) اقدام به این مهم نموده است، طبق روایات صحیح و به شهادت بزرگان اهل سنت، پیامبر اکرم(ص) در همان جلسه دست حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفت و فرمود : «هَذا اَخِی وَوَصِیّی وَخَلِیفَتِی مِن بَعدِی ؛ این برادر من ، و وصی من و خلیفۀ من بعد از من است» و در مواقع دیگر هم طی روایاتی، تعداد امامان را «دوازده نفر» معرفی می کند: «یَکُونُ بَعدِی اِثنَا عَشَراً امیراً کُلُهُم مِن قُرَیش»(36) یا «اِثنَا عَشَرَ کَعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی اِسرَائِیل»(37)و در برخی دیگر از روایاتی هم علاوه بر تعداد ائمه اطهار (علیهم السلام)‌ به نام آنها تصریح کرده‌اند، که در منابع فریقین بیان شده: مثلا از جابربن‌عبدالله انصاری نقل شده است: وقتی خدای عزوجل آیه شریفه‌: یَأیّها الذین ءامنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُولی الأمر منکم‌... را بر پیامبر گرامیش نازل کرد، به آن حضرت گفتم‌: یا رسول‌الله! خدا و رسولش را شناختیم‌، اولی‌الامر که خداوند اطاعت آنان را در ادامة اطاعت تو قرار داده کیست‌؟ فرمود: ای جابر! آنان جانشینان من‌اند و امامان مسلمانان بعد از من که اولشان علی ‌بن ‌ابی ‌طالب و سپس حسن و آن‌گاه حسین و بعد از او علی ‌بن ‌الحسین و سپس محمد بن ‌علی است که در تورات معروف به باقر است‌، و تو به زودی او را درک خواهی کرد. چون او را دیدار کردی از طرف من سلامش برسان‌. 
و سپس صادق جعفر بن‌ محمّد آن‌گاه موسی بن جعفر و پس از علی بن موسی و پس از او محمد بن التقی و پس از علی بن محمد النقی و آن‌گاه حسن ‌بن ‌علی و... آخرین امام همنام من است‌، که هم‌، نامش نام من (محمّد) و هم‌، کنیه‌اش کنیة من (ابوالقاسم‌) است‌. او حجت خدا بر روی زمین و بقیة‌الله و یادگار الهی در بین بندگان خدا و پسر حسن‌بن‌علی است‌.(38) (39)

لازمه عدم ذکر، عدم پذیرش نیست

اگر قرار باشد ملاک ما در رد یا اثبات چیزی، ذکر یا عدم ذکر آن در قرآن باشد، باید بسیاری از معتقدات مسلم و قطعی میان تمام مسلمانان را کنار بگذاریم. در ثانی از آنچه گذشت معلوم شد که خود قرآن هم با این ملاک موافق نیست و ما را به کلام و عمل رسول الله(40) ارجاع داده است و ثالثا عبودیت افراد در اطاعت از اوامر الهی چگونه می توانست مورد امتحان قرار گیرد، اگر قرار باشد در هر کاری که خدا از ما خواسته حکمت آن را از خدا بخواهیم پس فرق خدا با غیر او در چیست؟ آیا حکمت خدا و علم او و مصلحت سنجی او در مورد بندگانش زیر سؤال نمی رفت؟.
خداوند در قرآن انبیاء را به سه صورت ذکر کرده است برخی را نام برده و سرگذشت آنها را هم آورده و برخی از آنها را فقط نام برده و سخن دیگری در مورد آنها نفرموده است و برخی از آنها را فقط یاد کرده ولی نامی از آنها نبرده است پس برخی از انبیاء هم در قرآن فقط توصیف شده اند و به نام آنها اشاره ای نشده که عبارتند از: اشموئیل(41)(ع) که در مورد ایشان می فرماید: «
 وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُم»(42) و همچنین یوشع(ع) که در مورد ایشان می فرماید: «وَ اِذْ قالَ مُوْسى لِفَتهُ» که به اعتقاد بسیارى از مفسّران، منظور در این جا یوشع بن نون است و ارمیا(ع) که در مورد ایشان هم می فرماید: « اَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْیَة»(43). هر چند بعضى او را عزیر یا خضر مى دانند ; ولى در روایتی، امام باقر(ع) نام او را ارمیا ذکر کرده اند و خضر(ع) که در آیات متعدد سوره کهف از جمله آیه 65، به عنوان «عبداً من عبادنا» ذکر شده است; هرچند نام ایشان صریحاً در این آیات نیامده است; ولى طبق مشهور او نیز از پیامبران الهى بوده است. در آیات سوره کهف قرائن متعددى نیز براى آن وجود دارد.(44)
علاوه بر این بسیاری از انبیاء نه نامی از آنها در قرآن آمده و نه یادی از آنها شده است ولی این دلیلی برای انکار آنها نمی شود چون خداوند بطور کلی فرموده است:«
 وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْک...(45) ؛ پیش از تو رسولانی فرستادیم که سرگذشت گروهی را برای تو ذکر کردیم و سرگذشت گروهی را ناگفته گذاشتیم.» این قضیه مانند جریان ذکر نام ائمه(ع) در قرآن است که با تاکید آیات بصورت کلی بر وجود آنها و همچنین توصیف آنها در قرآن نمی توان تنها به بهانه ذکر نشدن نام آنها، آنها را انکار کرد. چه بسا در این جا هم مانند نام انبیائی که در قرآن ذکر نشده، لزومی بر ذکر آنها در قرآن نبوده لذا از ذکر آنها صرف نظر شده است.

تدبیر خداوند در صیانت از قرآن

دلیل دیگری که می توان به آن اشاره کرد این است که خداوند متعال وعده حفظ قرآن را با صراحت تمام اعلام کرده است(46)؛ اما راه حفظ آن را نفرموده، می تواند از راه غیب باشد که دست و زبان هر تحریفگری را قطع کرده تا کسی قرآن را کم و کاست نکند و یا چیزی بر آن نیفزاید یا از راه علل و عوامل عادی، اگر نام علی(ع) و سایر ائمه(علیهم السلام) با صراحت تمام در قرآن می آمد، الفاظ قرآن را هم دستخوش تحریف کرده و از پذیرش ولایت امری آن امامان معصوم(علیهم صلوات الله) سر باز می زدند، لذا باید تدابیری گرفته می شد تا قرآن از تحریف در امان بماند و این خود تدبیری در جهت صیانت از قرآن بود.
شهید مطهری(ره) در این مورد می نویسد: «به طور کلى در قرآن آیاتى که در مورد اهل بیت(علیهم السلام) است و مخصوصا آیاتى که لااقل از نظر ما شیعیان، در مورد امیرالمؤمنین(ع) است، یک وضع خاصى دارد و آن اینکه در عین این که دلائل و قرائن بر مطلب در خود آیه وجود دارد. گویى یک کوششى هست که این مطلب در لابلاى مطالب دیگر یا در ضمن مطلب دیگرى گفته شود و از آن گذشته شود.»(47)

تدبیر خداوند در صیانت از ائمه(علیهم السلام)

بدون شک کسانی که برای غصب خلافت برنامه ریخته و برای خلع سلاح نهایی وارثان حقیقی آن، دست آنها را از اموال دنیایی که حق آنها بوده به بهانه های واهی خالی می کنند، هیچ بعید نبود که اگر نام آنها در قرآن تصریح می شد و هیچ راهی برای کنار زدن آنها اعم از تأویل آیه یا انطباق آن بر دیگری نداشتند خود آنها را از بین می بردند تا راه را برای رسیدن به هواهای نفسانی خود باز کنند. 
لذا در روایات می خوانیم که پیامبر(ص) چون زمینه حسادتها را در بین مردم می دیدند به امیرالمؤمنین(ع) توصیه کردند در برابر آنان مقاومتی تا سر حد مرگ از خود نشان ندهد، چرا که منافقان ثابت کرده اند که در محو تمامی آثار نبوت همتی بس بلند دارند،(48) و امکان اینکه یکسره اصل نبوت و قرآن زیر سؤال رود وجود داشت، لذا خداوند به پیامبر دستور می‌دهد با معرفی امیرالمؤمنین(ع) تبلیغ خود را کامل کرده، نگران باقی قضایا نباشد و این خود تدبیر حکیمانه خداوند در حفاظت از این شجره مقدسه از گزند بد خواهان بوده است.
حضرت آیت الله سبحانی در این مورد می فرمایند: «چه بسا ذکر نام ائمه سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند، آنها برای اینکه از تولد آن امامان جلوگیری کنند، هیچ بعید نبود همچنانکه درباره حضرت موسی(ع) رخ داد به نسل کشی اهل بیت دست بزنند. لذا درباره حضرت مهدی(عج) هم که در احادیث تاکید به نسب و خاندان ایشان شده بود، می بینیم حساسیت‌های فراوانی پدید آورد و خانه حضرت عسکری(ع) مدت‌ها تحت‌ نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند». (49)

عدم تأثیرذکر نام ائمه(علیهم السلام) در هدایت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تمامي حقوق مطالب براي .::پايگاه اهل البيت عليهم السلام::. . محفوظ مي باشد